تینا جون تینا جون ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

تینا جون

مهد رفتن تینا جون مامان

٣شنبه هفته قبل عسلم رفته بود مهد.وقتی که اومدم دنبالت مدیرتون میگفت چه بچه ی خونگرمیه صبح که باباش اوردش راحت اومد بغلم بای بای کرد اومدم با مدیرتون تو کلاست دیدم داری با بچه ها بازی میکنی تا منو دیدی گریه کردی که بیای بغلم بعدش دیگه اروم شدی وقتی فهمیدی اومدم ببرمت مامانی مارو ببخش که تو این سن بردیمت مهد اخه هردو تو این روز کلاس داریمو ساعتامونم شروعش یه تایمه البته زیادم نمیمونی خوشبختانه من ١٠ میرم ١١:٣٠ دنبالت میام.                                       ...
8 دی 1391

تولد مامانی

     ١٩آذر تولد مامانی بود اما چون مامانی امتحان داشت بابایی از بیرون غذا گرفت که بخوریم و بیرونم دیگه نرفتیم.تینا جونم سر سفره داره غذای تولد مامانی رو میخوره وشبشم بابایی یه ماکارانی خوشمزه درس کرد   ...
8 دی 1391

تولد بابایی

سلام عزیز دلم ببخشید دیر اومدم وبلاگت آخه درس داشتم توام که حسابی شیطون شدی اومدم بگم که تولد بابایی جون ٢٩آذر بود منم وقت نکردم بیام اینجا بگم اونروز هیچ جا نتونستیم بریم آخه بدبختانه بازم درس داشتم بابایی بنده خدا باز خودش غذا درس کرد تولد منم شبش بابایی جون غذا درس کرد اما به جاش فرداش که شبه یلدا بود رفتیم گرگان توام حسابی خونه مادرجون شیطونی کردی ...
8 دی 1391

تینا جون با لباس مامانی

اینجا به لباس مامانی گیر داده بودی که واست پوشیدم هی میخواستم ازت عکس بگیرم که میومدی دنبالم منم عقب میرفتم که ازت عکس بگیرم توام بیشتر خوشت میومدو دنبالم میکردیو میخندیدی   ...
6 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تینا جون می باشد